روند آفرینش شعر
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

نبوغ 1% الهام/ تنویر و 99% کار/تعریق است. - ادیسون، 1804-1896 مخترع آمریکایی

در علم فرد می کوشد تا چیزی را که دیگران قبلا نمی دانستند طوری بگوید که همه آنرا بفهمند. ولی در شعر، درست خلاف این اتفاق می افتد. -پال دیراک، 1902- 1984 فیزیکدان انگلیسی

 

خلاصه - هر آفریننده ای صاحب استعداد فطری، محیطی سازگار و تحصیلات مربوطه می باشد. با این پیشینه او می تواند به آفرینش اثری نوین بپردازد. استعداد شامل ژنهای ارثی و شبکه های عصبی در مغز است. فرد را می توان مجموعه ای از اعصاب، روحیات، شخصیت انگاشت. محیط سازگار مجموعه ای از مهر، پرورش، ثبات، تجارب مثبت در کودکی است. تحصیلات دانش گذشته شیوه های شناخت محیط و تخصص را در اختیار فرد می گذارد. با این مجموعه ی ارثی و اکتسابی، فرد آماده آفرینش می شود. عناصر سیال آفرینش شامل این هایند: هدف معین، تمرکز آگاهی، تعادل بین چالش بیانی و مهارت دماغی، جذبه تام در امر پیش رو، حس غیرواقعی از زمان، نبود انحراف فکری/ خود آگاهی/ دغدغه. در هر کار خلاق، چه هنری/ ادبی و چه علمی/ تجاری، مراحل معینی در ذهن فرد با روندهای موازی یا مسلسل اتفاق می افتند. این مراحل شامل تدارک، تامل، تنویر، تایید می باشند. تنویر را الهام هم نامیده اند که آبشخور آن می تواند بیرونی یا درونی باشد. نمونه هایی از شعر امروز با شرح شرایط تکانه آغازین آن ها در ادامه این جستار آورده شده اند.

 

مقدمه. پیش از بروز خلاقیت در یک فرد، او باید از استعداد ذاتی، محیطی مناسب، تحصیل دانش مربوطه برخوردار باشد. استعداد ساختار ارثی در دی ان ای هسته یاخته های فرد، سازمان ترشحات هرمونی، پیدایش شبکه های عصبی برای بیشاز 100 کارکرد مغز می باشد. {1} اگر اختلالاتی در ساختار عصبی و هرمونی مغز چه ارثی و چه محیطی باشد، خلاقیت فرد با دوره های تشدیدی و وقفه دار که ضرورتا از نظر زمانی مساوی هم نیستند، روبرو می شود. {2} در بلوغ سنی و تجربی این فرد برای آفرینش و نوآوری در رشته مورد علاقه اش آماده است. در این نوشتار، فرض براین است که فرد بااستعداد ذاتی و یادگیری از محیط در دوره ای نسبتا طولانی از آثار دیگران در گذشته در مورد امری که در دست دارد باخبر است. نمونه: یک شاعر در زبان و ادبیات بومی و جهانی ورزیده است؛ پس از این دوره آغاز به شاعری می کند. روند آفرینش هنری حالت جذبه سیال ذهنی است که در آن اثری آفریده می شود. در این حالت جذبه، فرد بدون تلاش ظاهری، بطور خودکار، با تمرکز بسیار آگاهانه، در چالشی پرمعنی آغاز به ابداع اثر می کند. این اثر اگر عالی باشد نظیری در گذشته ندارد. حال باید دید معنی عالی چیست. عالی را همقطاران، نقادان، طالبان، خواستاران اثر تعریف/ تعیین می کنند. هنرمند را در این جذبه سیال ذهنی و وضع رفتاری مربوطه، در "منطقه" قرار گرفتن هم نامیده اند. در منطقه است که داده های حسهای گوناگون در نظمی بینظیر برای تخلیه از مغز بسوی واسطه ی بیان مانند زبان با مداد و کاغذ یا نقاشی با رنگ و بوم قرار می گیرند. در این جستار روند آفرینش شعر در 4 مرحله تدارک، تامل، الهام، تایید، بررسی می شود. {3} ولی سامانه مغزی مربوط به این 4 مرحله واشکافی نمی شود. لذا این 4 مرحله با بخشهای مربوطه مغز در تناظر قرار داده نمی شوند. برای روشنی این تجریدات، نمونه های از شعرنو در رابطه با مراحل اربعه آورده میشوند. 4 مرحله آفرینش حول و حوش نویسش یک شعر مشخص بقرار زیرند:

 

1. تدارک. این مرحله از آفرینش، از 2 بخش راهبردی دراز مدت همه جانبه و موضوعی کوتاه مدت متمرکز بر یک شعر تشکیل شده است. بخش اول نیاز به بررسی در این مقولات دارد: ذات وراثتی، ساختار/ کارکرد مغز، تجزیه شعر به آرایه ها و اجزای آن، محیط پرورش و آموزش شاعر، آزمایشهای شعری و زبانی او، شرکت او در بحثهای محافل، تجربه های شعری آغازین، نقد این آثار، جامعه محاط بر شاعر، روحیات و شخصیت. مفرضات این مرحله زیادند: دانستن میدان مطالعه، شاعر در شعر، عالم در علم؛ جستجو و جمعآوری داده ها در ضمیر آگاه و ناخودآگاه او. در این مرحله ورودیهای ذهنی فراوانند. شاعر مهارت، دانش، ابزار و مواد برای شعر را تهیه می کند. مهارت و دانش از زبان، تحصیل، تجربه، خواندن اشعار گذشتگان، معاصران، غربیان، مصاحبت در محافل ادبی، بدست می اید. ابزار کتاب، رایانه، وصل به دنیای مجازی مانند وب، ایمیل، مرورگر، جستجوگر، لغتنامه است. خوبی رایانه اینست که ساختار شعر را با مفصلهایش می توان جابجا کرد. مواد هم مداد، کاغذ، پاک کن، تیغ، نوار چسب، جعبه پرونده های روزمره، فهرست index ، برق، باطری، چاپگر اند. در پایان این مرحله شاعر آماده است تا ورودی از محیط یا ناخودآگاه خود را پذیرا شود. اگر این مرحله به کمال نرسیده باشد، او نمی تواند الهام را به یک اثر ماندنی تبدیل کند. نیز اگر دارای نیروی آفرینش نباشد تنها بعنوان تماشاگری در حظ از هنر می ماند. در این حالت، فرد هنر یا شعر را اسپانسر، حمایت، تشویق می کند.

تدارک دراز مدت برای حرفه/ هنر و کوتاه مدت برای آفرینش یک کار مشخص هنری از ملزومات آفرینش است. نوع اول دربرگیرنده استعداد، آموزش، محیط مناسب، تجربه می باشد. نوع دوم یعنی تدارک آفرینش یک شعر خاص شامل تکانه های درونی و بیرونی به ذهن است. گاهی این تکانه به مناسبتی مانند روز عشق، مرثیه مرگ عزیزی، رخدادی ملی است. گاهی ناشی از یک سفارش commission بوسیله مقامی به هنرمند است. در زیر نمونه هایی از محرکها برای سرودن شعر آورده می شوند. این محرکها یا بیرونی مانند تغییر فصول، رویدادی اجتماعی، حادثه ای در زندگی شخصی اند یا درونی مانند مطالعه متنی، رویایی، خواندن شعری، حالتی عاطفی، خاطره ای.

 

2. تامل/برخوابش  Incubation. در این مرحله از آفرینش ورودی های مغز متوقف می شوند؛ در جعبه سیاه ذهن، روندهای آفرینش در کش و قوس قرار می گیرند. روی استحاله احساس به فرم، بدنبال راهیافت رضایت بخش ریختن ایده / محرکه به بیانی بصری/ زبانی، تامل می شود. روند ذهنی شامل اندیشیدن آگاه با ابزار نویسش و مواد زبانی مشخص است. طرحهایی تند مرور می شوند. در آزمایش پیاده کردن ایده ها، راه حلهایی برای مسئله هنری در ناخودآگاه، خواب، نیمه هوشیاری، کار نامربوط به دغدغه ذهنی مانند راهپیمایی، دوش گرفتن در ذهن رژه می روند. در ظاهر شاعر در کاری روزمره خود را غرق می کند. ولی ناخودآگاهانه او بدنبال راه حل تبدیل ایده به فرم در عمق مشغول آزمون- خطا Trial and error یا تحلیل بدیلها/ چاره ها Analysis of Alternatives یاAoA  است. در این مرحله است که قوام داده ها در رابطه با حل مسئله اتفاق می افتد. فاصله گیری از مسئله پس از غور عمیق در آن، کمک به حل آن می کند. این راهکرد در مرحله بعدی آشکار می شود.

 

3. الهام. الهام گیردادن مشعر به مرور فکرهای کتره ای حافظه است. تنویر/ اشراق Illumination، شامل روشن شدن چراغ ذهنی، لحظه آهان، سویچ، کلیک فکر نو می باشد. در این لحظه خروجی ذهن یکهو ظهور می کند. یافتن راهکار گاهی یکهو و گاهی تکه تکه پدیدار می شود. در صورت دوم، هر تکه بعدی وابسته به تکه قبلی است state dependent ؛ یعنی چون راه پیچ و خم داری، تنها با گذر از یک پیچ، پیچ بعدی آشکار می شود. برای همین است که فراست میگوید پایان شعر را در لحظه آغاز، شاعر نمی داند. گاهی این مرحله با الهام/ وحی یعنی تصویرگری ایده در روال آفرینش هنری برابر انگاشته شده است. در این مرحله، عواطف محاط بر لحظه آفرینش، تا حدودی کل روال تولید شعر را کنترل می کنند. پس حالت/ لحن شعر می تواند تغزلی، اروتیک، پرنوگرافیک، هجو، ناستالوژیک، اعتقادی باشد. یا این لحن با خشم، ترس، غم، شادی در موسیقی و موتیفهای شعر خود را استتار کند. این عواطف سازه تمایل، تعصب، غرض Bias شعر اند که در اثر ترشحات هرمونهای شیمیایی مغزی در برابر نورانهای الکتریکی عصب روال آفرینش ذهنی/ اندامی را کنترل می کنند. در اینجا اندام شامل دست، انگشت، چشم، گوش، دهن می باشد. اگر شبکه های مربوط به وجدان، محافظه کاری، اعتقاد فعال شوند، شعر به مسایل اجتماعی در لایه های عدالتخواهی، مداحی، خرافی/ حذر از خردگرایی می پردازد.

در این جاست که شعر نیما، فروغ، گلسرخی، سعید، مختاری، شاملو، سیمین، از شعر محفلی تجربه گر شعر ناب دولتی فاصله نجومی میگیرد؛ بین مردم رخنه میکند. مثلا در 2005 در شبکه جهانی اورکوت، دوستداران شاملو 21 هزار نفر بودند؛ در برابر این تعداد برای شاعر مهاجر محفلی حجمی 22 نفر بودند. یا شعر سلطانپور در بهار آزادی 1358 تا 1360 چه در شب شعر تهران و چه در جمعیت 10-20 هزار نفری دانشجویان از توجه ویژه ی یک شاعر ملی برخوردار بود. یا شعر متعهد گروه اول در ضمیر فرهنگی فارسی زبانان قرار می گیرد – بشکل نقل قول، کتیبه وبلاگها، گردش /بازتولید در شبکه سیبرنتیک، در کارتهای مربوط به مراسم خانوادگی/ اجتماعی، تجمعات دانشجویی، همایشگاهها، دروس ادبی و تحقیقات دانشگاههای فرامرزی، محاورات اجتماعی، مراسم یادمانها، تهیه کلیپ، ترجمه، ترانه ها، حضور بر گور این شاعران.

روند آفرینش شعر در شاعر طراز یک با شاعران درجه 3 حاشیه ای و 4 فرعی و نوشاعران تفاوتهایی دارد. شاعر طراز یک مانند نیما، اخوان، شاملو، فروغ هر شعرشان چون آجری در ساختن کاخی بزرگ است؛ پیوستگی آثار آنها زنجیره ای است. دیگر اینکه فوران خلاقیت درآنها سریع و پرتوان است. البته آنها در تجربه گری خود شعرهای درجه 3 و 4 هم دارند؛ این نوع آثار نتیجه عدم موفقیت آنها در یک شعر خاص است. ولی آثار آنها بطور غالب خلاق و بدیع اند. از شاعران طراز یک واژه ها، ترکیبات کلامی، سطر/ نگینه های شعری وارد فرهنگ فارسی می شوند. این فرهنگ شامل کارت، شعار، محاوره مردم، آثار سمعی– بصری می باشد. نمونه ها:

نیما: در این وحشت نما پاییز /ارغوان از بیم هرگز گل نیآوردن/ با بهار رفته امیدهاش ناامید.
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد،/ يکنفر در آب دارد می سپارد جان. خواب در چشم ترم می شکند.
اخوان: سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت:/ سرها در گريبان است.
شاملو: یک شاخه. در سیاهی جنگل. به سوی نور. فریاد میکشد.
فروغ: پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.- ایمان بیآوریم به آغاز فصل سرد.
سهراب: عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که غرق ابهامند.
رحمانی: مادر منشین چشم بره برگذر امشب/ بر خانه پر مهر تو زین بعد نیآیم..
گلسرخی: بايد كه دوست بداريم ياران./بايد كه قلب ما/ سرود و پرچم ما باشد.
ح مصدق: چه کسی ميخواهد/ من و تو ما نشويم؟/ من اگر ما نشوم خويشتنم. /تو اگر ما نشوی خويشتنی.
سلطانپور: باکشورم چه رفته است. من این گل را می شناسم.
سیمین: دوباره می سازمت وطن.

 

گاهی مشعر چند فکر کتره ای بخصوصی را با ورودیهای حسی می آمیزد. الهام با بازبودن به رویدادهای دور و بر رابطه دارد. شاعر لحظه الهام را تمیز می دهد؛ ذهن خود را برای محرک باز می گذارد؛ اگرچه به کاری بی رابطه با فوران شعری لحظه بعد مشغول باشد. کلید و تکانه ایکه باعث می شود که کاری را که درحال انجام آن می باشد، کنار گذاشته یا ایست داده؛ فوران شعر را که پیش بینی ناپذیر است زمزمه یا نویسش کند. نمونه: در حال رانندگی، این تنویر منجر به یادداشت مداد/ کاغذی سطور شعر می شود. پس باید مداد و کاغذی در دسترس باشد. خلاقیت با ترکیب نوین کلامی آشکار می شود. اگرچه واژه ها را تک تک بارها بکار برده؛ ولی ترکیب جدید کاملا نو است. الهام ناقوسی است که توجه شاعر را به قطار کلامی سیال در راه معطوف می کند. مطلع هر شعر الهام از خدایان است. - والری، 1871-1945 شاعر فرانسوی. نخستین سطر شعری در ذهن ملکه می شود؛ می توان آنرا چندی بعد هم بیاد آورد. گویا چند برکه کلامی از چند شبکه مغزی، در مصبی بهم می پیوندند تا سطری فوران کند. گویا این فوران شعری در شبکه ای از مغز، سوا از شبکه های فعال در امور روزمره که شاعر بدان مشغول است، می باشد. این شبکه سوا با بخشهای ناخودآگاه و قوه خلاقه مغز در ارتباطی تصعیدی قرار دارد؛ در ورای شبکه های فعال روزمره گی در لحظه الهام فعال می شود. چون فکرهای کتره ای خود بخودیند؛ لذا الهام ورای هر کاری که شاعر در آن لحظه می کند مانند سفر، دویدن، رانندگی، حضور در میهمانی، ممکن است پیدایش می شود. ولی این لحظه نمی تواند ارادی باشد. نمی توان ساعت 8 صبح پشت میز نشست تا نویسش شعری را آعاز کرد یا منتظر نشست تا شعر پیدایش شود. شعر نوشتن چیزی ست که شاعر تا لحظه الهام آنرا انجام نمی دهد. گاهی در هنگام نویسش شعر سیگار کشیدن، چای خوردن، قهوه نوشیدن کمکی به تمرکز می کنند.

 

اخوان الهام را "لحظه دیدار" می نامد؛ نوعی هیپنوتیسم، مراقبه، مدیتیشن است. بانگلیسی  شوق جریان خلاقیتeuphoria of creative flow  خوانده میشود. این لحظه تداعی طول روال آفرینش را در بر می گیرد. پس از 10-20 دقیقه این لحظه دیدار محو می شود. شاعر به حال عادی برمیگردد. میتواند مرحله آخر را اجرا کند؛ یا در فرصتی دیگر در آینده این الهام را پردازش کند. خاطرات روزانه را می توان هر موقع که فرد خواست با ضبط بر کاغذ، ضبط صوت، تلفن، بازگویی به مصاحبی، یا ورودی به رایانه انجام داد. پس شعر بخاطر آوردن نیست که با تداعی یا پرسشی آغاز گردد؛ فورانی است که از زیر ناخودآگاهی به آگاهی نشت می کند. معمولا روخداد پیشاز الهام در ناخودآگاه، موازی با فعالیتهای روزمره، یا در خواب انجام می شود. وقتی که این پیشفکری به الهام نزدیک می شود شاعر آنرا جس می کند. چون مادری که وقت زایمان را حس می کند. این که 4 صبح، پشت فرمان، در راه روی، سفر، باشد؛ فرقی نمی کند. شاعر لحظه الهام را در می یابد. این پیش کاری با نوآوری زبانی، صدایی، تصویری، عاطفی از زیر کف نامحسوس فوران به سقف بیان می کند؛ یا رسیده می شود برای بیانی که از قبل پیش بینی پذیر نیست. فوران شعری آن چنان است که شاعر از خود می پرسد پس چرا همیشه شعر نمی تواند بنویسد. مفهوم فوران یکهو را فروغ فرخزاد در مفصلی در شعر یا نثرش نشر کرده.

ریاضیدان یونانی قرن 3م ق.م. ارشمیدس Archimedes که بدست رومیان کشته شد، در گرمابه یکهو فریاد زد: یوریکا = یافتم. این در رابطه با حل مسئله محاسبه ی حجم یک شیئی غیر هندسی مانند تاج بود. با قرار دادن این شیئی در ظرفی، مقدار آب جابجا شده بوسیله حجم جسم شناور در آب بود، حجم شیئی است. ولتر گوید: " تخیل در سر ارشمیدس بیشتر از هومر بود." زیرا هومر به گردآوری افسانه های موجود پرداخت؛ درحالیکه ارشمیدس با کشف قانون اجسام شناور نوآوری کرد. شیمیدان قرن 19م آلمان، کوکوله Kukule  در خواب با دیدن مار دم بدهن فررار، جواب فرمول جدید حلقوی فررار شیمی آلی بنزین را یافت.

در آرامش ذهنی، الهام گاهی درخواب یا وقت نزدیک بآن دست می دهد. منابع الهام که در تجربه های لحظه ای به انسان دست می دهد بقرار زیرند: سفر بویژه بجایی ناآشنا. توجه به آثار هنری: نقاشی، موسیقی، فیلم، مجسمه، شعر، نمایش. دریافت زیبایی: شنیدن، دیدن. مطالعه: خواندن شعری، حضور در نمایشگاه نقاشی یا کنسرتی. طبیعت: باران، غروب، طلوع. مراقبه. خانواده. عشق. اجتماعی: وجدان، عدالت، آزادی، میهن. برای دریافت الهام باید آمادگی پذیرش آنرا داشت. آمادگی دربرگیرنده مطالعات و تحقیق در باره موضوع است. ذهن ناخودآگاه در خواب و بیداری دنبال حل مشکل است. در آرامش زیر دوش آب، رانندگی در جاده خلوتی، مکث در ترافیک قفل شهر ممکن است الهام دست بدهد. بودلر: الهام چیزی نیست جز کار و تلاش هر روزه. در نقطه مقابل، ادیسون: {ابداع} تنها 1 درصد الهام/ تنویر است 99 درصد تلاش/ تعریق. او روی 2 واژه هم قافیه انگلیسی الهام  inspirationو تعریق perspiration تاکید می کند.


4
. تایید/پردازش verification. آفرینش در تبدیل ایده به شعر با نویسش/ خواندن اتفاق می افتد. مراحل تجدید نظر/ ویرایش، تکمیل، تعدیل فرآورده نهایی را درست می کند. این محصول نهایی، فانتزی/ هپروت را از واقعیت جدا می کند. در این مرحله ایده به فرم تحقق می یابد. عامل ذهنی یعنی زبان توی فکر خود را در ماده نویسش روی کلید یا کاغذ تبیین می کند. ساختار درونی شعر با خرد آگاهانه شاعر تصدیق می شود: تسلسل مفصلها منطقی، تقویمی، زبیاشناختی ند. در این مرحله آخر تحقق ایده فکری به شعر کتبی تایید می شود. کارکردهای 100 گانه 2 نیمکره راست و چپ مغز بیرون از این جستار اند.

در برابر والری که گوید: یک شعر هرگز پایان نمی گیرد بلکه ترک میشود. {4} وایلد شاعر با طنز ایرلندی خود، با تاکید بر الهام و ناچیزی ویرایش، گوید: تمام پیش از ظهر را روی چرکنویس شعری کار می کردم، یک ویگول را برداشتم. بعدازظهر آنرا سرجایش گذاشتم. – اسکار وایلد، 1954-1900. فراست در باره روال نویسش شعر نگینه های بسیار دارد: من هیچگاه شعری را آغاز نکرده ام که پایان آنرا بدانم. نوشتن کشف است. شعر زمانی اتفاق می افتد که محرکه، اندیشه مربوط به خود و اندیشه واژه ها را یافته است. شعر با حظ آغاز می شود با دانش پایان می یابد.

وضع ذهنی شاعر در روند آفرینش شبیه رود یا جریان سیال اپیزودهای ذهنی است. در این لحظات شاعر از زمان و مکان جدا میشود. در حواس 5گانه خود غرق است. احساس لذت میکند. در ازادی ذهنی ترکتازی می کند. تخیل او را در کنترل دارد. او در این لحظات آفریدگار بیهمتایی است. این رود در ذهن آگاه و ناخودآگاه شاعر روان است. او با مداد و کاغذ یا کلید و تصویرگر display/ monitor در بگیر و بده قرار می گیرد. تصمیمات زبانی، زیبایی مانند تجانس صدا، تصویر، استعاره، قافیه، ضرب/ وزن، ارجاعات بیرونی شخصیتی/ طبیعی/ تاریخی را یک پس از دیگر می گیرد. در این روال شاعر پردازشهای املاء/ دیکته، دستور، علامتگذاری، مفصل بندی، ساختار کلی شعر از نظر زمانی، محلی، راوی را انجام می دهد. گاهی خطی از شعر دیگران، خود را در این روال، بازسازی می کند. ترکیبات نوین آفریده می شوند – چه از نظر کلمه، تصویر، جمله بندی و چه از نظر ابتکارات دستوری مانند حذف فعل، آوردن واژه ها با معانی تلویحی /تصریحی، ساختن ترکیبات جدید کلامی. در حکومت پیشین که واژه های جنگل و گل سرخ در خط قرمز ساواک بودند، شاعر پس از نوشتن شعر با فاعل شاه، بخاطر سانسور واژه شب را جانشین می کرد. خواننده – مانند دانشجو، کارمند، کارگر، روشنفکر- این واژه دوم را هزوارشی برای واژه اول دانسته؛ لذا در خوانش شعر شب را شاه می خواندند. آین را در اشعار سلطانپور، آزرم، کدکنی، ح مصدق، و ترانه های خوانده شده بوسیله فرهاد، داریوش و دیگران می توان ردیابی کرد.

یکی از شاعران وسواس دار در پردازش شعرش حافظ است. او بقول معروف شعرش را خیلی دستمالی می کرد و ماساژ می داد. حافظ از شهرگی celebrity در ایران و هند برخوردار بود. از غزلهای او ویراستهای versions  نسبتا زیاد بوسیله خود او، ناسخان شهرهای دور و نزدیک شیراز با سلیقه ها و لهجه های گوناگون اجیر بازرگانان تهیه می شد. گاهی فرهیختگانی که غزل را از دیگران شنیده؛ بعد از حافظه بر کاغذ پیاده کرده، سپس با دیگر ویراستها در یک مهمانی مقایسه یا تصحیح می کردند. سرانجام کاتبان که در مجالس شعر خوانی حضور داشتند؛ گاهی کلمه ایرا خوب نشنیده چیزی نزدیک آن قلم می زدند. لذا حافظ بقول معروف مهر سبک خودش را بر غزلهایش میزد. برای همین است که آثار او عرش شاعرانه است- از نظر "ذهن و زبان"، بلسان اخوان ثالث. شاملو می گفت که شعر را نباید دستمالی کرد؛ بر عکس حافظ که یک غزل را واخوانی و دستمالی زیاد می کرد تا آنرا بکمال بلاغی برساند. در مرحله تایید شاعر آموخته های زبانی رابکار می بندد تا زبانش- از نظر املاء/ دیکته، انشاء/ دستور، منطق/ راوی درست باشد. البته زبان مادری بودن شعر، خود را در زوایا و خفایای شعر نشان میدهد. نمونه: کار فردوسی و نظامی یا اخوان و شهریار از نظر چم و خم زبانی، بخاطر پرورش مغزشان در کودکی بزبان دری و آذری قابل کنکاش است.

‏2011‏.05‏.31

منابع.
{1}
دکتر بیژن باران: شاعر، نه شعر. http://fsheida.blogfa.com/post-87.aspx
{2}
دکتر بیژن باران: تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي. http://www.kavosh.net/news/view.asp?NewsID=131
{3}
در 1926 گرم والاس  Graham Wallas 1858- 1932 این روال را فرموله کرد. این مدرس خردگرای انگلیسی دوست برنارد شاو بود.
http://www.members.optusnet.com.au/charles57/Creative/Brain/index.html
 {4} شاعر متعهد فرانسه Paul Valery 1871 - 1945  می‌ گوید: شعر رقصیدن است؛ نثر راه‌رفتن یا دویدن. یعنی اولی بیان موزون مفهومی است؛ دومی رسیدن به مقصد. همو گوید: کتابها هم مانند انسانها دشمن دارند: آتش، رطوبت، جانواران، اوضاع جوی، و محتوایشان. یک انسان بینهایت پیچیده تر از اندیشه هایش است.

فرزان سجودی، شرح و بازبینی چند اصطلاح علم بیان از منظر زبانشناسی- استعاره، مجاز، مجاز مرسل، کنایه. فصلنامه فرهنگستان هنر، بهار 1382.

پانویس 


June 1st, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان